سر امد زمستون...

یه دوست همیشه بهم میگفت:

اگه کسی دوس داری رهاش کن تا بره

اگه برگشت بدون متعلق به تو بوده

و اگه برنگشت بدون هیچ وقت متعلق به تو نبوده!!!

اما همیشه از خودم می پرسیدم اگه اونم یه همچین فکری کنه

انوقت چی میشه؟؟؟؟

تو رها کردم. سخت بود اما راهی نمونده بود

باید روزهای بی هم بودن و تجربه میکردیم

تو برگشتی اما من هنوزم مرددم

نمیدونم چه تقدیری در کمین ماست

واسم دعا کنید زیاد زیاد....

چرا؟؟؟؟؟

نمیدونم چرا ؟؟؟

گفته بودم که اصلاح ناپذیری!!!!

مث همیشه هر وقت که دلت میخواد میای

و هر وقتم که دوس داشته باشی میری

کلی با خودم کلنجار رفتم که حالا که تو یه قدم برداشتی

منم یه قدم بیام ....

اما از دسترس خارج شده بودی

شاید فکر کردنم زیاد طول کشید

نمیدونم چی تو سرت میگذره

فکر کردم همه چی تموم شده واست

داشتم با نبودنت کنار میومدم

شایدم فک میکردم که کنار امدم

به هر حال بازم منو بهم ریختی مث همیشه

پ.ن: این اتفاق ۱۷/۴ افتاد و من هنوز منگم

 

بگذار...

اکنون که نمی خواهی دستهایت را

 

                                                 تکرار  کنم..

  بگذار نگاهی از چشمهایت

 

                                                 تجربه  کنم!!

 

دیدار...

می نویسم

د ی د ا ر

 تو اگر بی من و دلتنگ منی ...

یک به یک فاصله ها را بردار

 

پ.ن: یه ماه گذشت.....

به همه میگم خوبم اما نیستم

به خیلیا هم اصلا هیچی نگفتم!!!

خدا حواست هست؟؟؟؟؟

و عشق رسم قشنگی نبود، باور کن

گلایه می کنم امشب خدا! حواست هست؟

 

برگرد.......

دلم گرفته هوای خانه چه سنگین است

به هر کجا میروم بی تو دلم چه غمگین است

نشسته ای به دلم....

آنکس که به دل نشست نشستنش مقدس است

حتی اگر نخواهدت نفس کشیدنش بس است

یه روزی می فهمی.......

یه روزی اینو می فهمی

                              روزی که دنیا رو گشتی

من چه جوری تو رو خواستم

                            تو چه جور ازم گذشتی....