دلنوشته ۱...

دنبال یه بهونه میگشتم واسه نوشتن

خیلی وقته که دوس دارم بنویسم ولی ذهنم متمرکز نمیشه

قرار بود که بنویسم از تموم گفتنی ها نبودنم

خب یه مدت اجباری نبودم 

به خاطر مراقبت بعد از عمل نمیتونستم سراغ بلاگم بیام

اما بدش روحیه ی داغونم نذاشت که بنویسم

تو بد وضعیتی بودم میخواستم تکلیفم و مشخص کنم

واسه همین بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم باهاش حرف زدم

مسخره بود هم میخواست و هم نمیخواست

من و به شیوه ی خودش میخواست

منم دیگه تحمل اینطور بودن و نداشتم

پس قبول نکردم و همه چی تموم شد

داغون بودم تحمل خودمم نداشتم

بماند که اینقدر آرامش بخش و خواب آور خوردم

که ۳ روز کامل خواب بودم

بعد من موندم و یه دنیا سوال که چرا ؟؟؟ کجا رو اشتباه رفتم ؟؟

روزای بدی بود.....

فعلا واسه امروز کافیه

بقیه اش رو بعدا مینویسم......

 

نظرات 8 + ارسال نظر
حدیث پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:51 ب.ظ http://vaksan.blogsky.com/

اخی واقعا ناراحت شدم
امیدوارم مشکلت حل بشه عزیزی دلم
اپیدی خبرم کن
پیش منم بیا خوشحال میشم
فعلا بای.

مشکل من گاهی خوب میشه و گاهی نه!!!
اما هیچ وقت درست نشده...
نمیدونم چرا؟؟؟؟؟

امید پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:33 ب.ظ


سلام دوست عزیز
اگربدنبال راهی مطمئن و ،ساده و بدون هزینه برای کسب درآمد هستید؟.
سیستم تبلیغاتی 2horse mail مرکزی ایده ال برای شما خواهد بود.!!!!
*** سیستم ایرانی و به زبان فارسی
*** ثبت نام رایگان
*** 3000 تومان جایزه عضویت
*** کسب 50 تا 100 تومان به ازای خواندن هر ایمیل
کسب 20 تا 50 تومان به ازای کلیک بر روی بنر ها ***
***کسب 1000 تومان به ازای معرفی هر نفر به سایت
*** کسب درامد با 4 مرحله زیر مجموعه
*** امکان پرداخت مستقیم درامد به بانکهای داخل کشور
فرصت را از دست ندهید
برای عضویت روی لینک زیر کلیک کنید
http://www.2-horse-mail.com/Join.asp?ref=omidgh

در صورت نیاز به راهنمایی و یا هرگونه سوال و مشکل دیگر به سایت زیر مراجعه کنید
www.topmoney13.mihanblog.com

عرفان پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:33 ب.ظ

سلام امیدوارم سالم و برقرار باشید از جدول اپ شده ها بهتون رسیدم انشالله ما را هم در رکاب جا بدید موفق باشید .

عرفان پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 ب.ظ

سلام .خدا بد نده ؟

بهمن جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ب.ظ

کاش یه روز برسه که ما هم فراموش کنیم اونایی که رو فراموس کردن

اگه اون روز برسه !!!
هرچند بعید میدونم....

•*..*• مهرنوش خانومی•*..*• دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ق.ظ http://tameshki.blogsky.com

چه سخت و درد ناک ...

میدونی هر چی کشش بدی کش میاد ...
میدونم سخته ... اما اینجوری خودت له میشی زیر این فشار


منتظر بقیش هستم ... میای پیشم ؟؟؟؟
با من دوست میشی ؟؟؟؟؟؟؟

من اهل کش دادن نیستم
بقیه اش و بنویسم متوجه میشی اون زیادی دوس داره با روان من بازی کنه...
حتما دوست من

اتومات چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:11 ب.ظ http://auto3.mihanblog.com

سلام
لینک باکس اتومات افتتاح شد
با استفاده ازاین لینک باکس:
آمار خود را بالا ببرید
رتبه خود را در موتور های جستوجو بالا ببرید
وبلاگ خود را پر محتواتر کنید.
وبلاگ خود را در وبلاگ های دیگر به نمایش بگذارید

چرا از این لینک باکس استفاده کنیم؟
پایین بودن حجم آن به دلیل عدم وجود بنر های تبلیغاتی و عدم وجود لینک های ثابت در این لینک باکس و بدون هیچگونه جاوا اسکریپی
با توجه به موارد بالا سرعت لود شدن وبلاگ شما کم نخواهد شد.

بجنبید هر چه زودتر بهتر

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:31 ب.ظ

سلام
چه بی سرو صدا نوشتی...خبری هم که ازت نیست.؟؟؟..
البته می دونم اوضاعت روبه راه نیست...اینو میشه از نوشته هات فهمید
نمی دونم برای منم اتفاقهای زیادی پیش اومد...چیزهای که خودم درمونده موندم از پیش اومدنشون...
در مورده نوشته ات می خواستم بگم...
می دونی همیشه منتظره اتفاقهایی بودم که همیشه ازشون فرار می کردم...ولی خوب تقدیر تو این چند سال بد جوری باهام بازی کرد و همیشه یه جورایی خوردم به این دیوار لعنتی....به یه بن بست که نمی دونم چرا این دیوار ها...این بن بست ها چرا باید تو کاره و اوضاع من پدید بیاد...نمی دونم چون مطمئن به افکارم بودم و منتظره چیزی که پیش اومد نبودم...به هر حال یاد گرفتم زود قضاوت نکنم...نمی دونم شاید زمان همیشه همه چیز را معلوم می کنه و نباید زود دل به هر حرف و رفتار بست...آدم ها تو زمانهای مختلف خودشون را می شناسن...حتی طرفشون را...
ولی بدون شاید اصلا اشتباه نکردی...نمی دونم شاید...
می دونی گاهی یه اشتباه چیزهایی یاده آدم می ده که از هر تجربه ای مهم تره...
اینو برا این نمی گم که بخوام بهت دل گرمی بدم...چون دیگه بچه هم نیستیم که بخواهیم دله همدیگر را به چیزهای الکی خوش کنیم...
من گفتم بعد از برگشتن بعد از یه فرصت طولانی خبرهای خوشی داری...اما متاسفانه انگار...
ولی یه چیزی می خوام بگم...بدون زمونه عوض شده و دیگه تو همین فرصت کوتاه شاید ۴...۵...سالی که گذشته همه چیز عوض شده...شاید همه چیز داستان شدن و روزگار دیگه تو این چیزها نمی چرخه...
امیدوارم زود خودت را پیدا کنی....
...دیوار!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد