من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دوراندیش را
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
میروم شاید حالت کمی بهتر شود
در نبودم غصه هایت کمتر شود
من پذیرفتم که قلبم ساده بود
در میان خدعه و نیرنگ افتاده بود
نیک میدانم که خوش رفتی ز دست
قلب نامردت همه درها را بست
ذره ای از برایم جا نداشت
این دل تو غصه ی ما را نداشت
من چه بیهوده شدم افسون تو
عاشق بی پا و سر مجنون تو
قلب من یک قلب ساده بود و بس
تو ولی هر لحظه در پی یک هوس
سلام هستی جون:
چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟
شعرت خیلی قشنگ بود
تو هم شعرای منو خوندی؟
میشه لینکتو بزارم تو وبم با اجازت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
**سلامت و شاد باشی**
شهرزاد عزیز کاش آدرس وبلاگت و واسم میذاشتی؟؟؟
وقتی که عاشق بودم مثل تو مدام گله می کردم که چرا اون و ندارم و چرا اون هیچی نمی دونه و چرا من نمی تونم بهش بگم. وقتی که اون و کامل از دست دادم.... وقتی که ازدواج کردم. وقتی که هر روز همسر خوبم و می بینم از خودم می پرسم من عشق رو در کجا جستجو می کردم؟ . . . اون هنوزم هست. من هنوزم می بینمش . مهم نیست که با کیه و کجاست و چیکار می کنه. مهم اینه که حسی رو به من شناسوند که فقط یک بار تجربش کردم. خاطراتی رو به من داد که فقط یک بار اتفاق افتادند. زمانه اینطور نمی ماند و این نیز بگذرد.. چیزی که برجا خواهد ماند عشق است. حتی تلخیهای امروزت خاطرات شیرین فردایت خواهد بود به شرط آنکه عشق کور را برای همه عمر انتخاب نکنی.
دوستش دارم و تاوان آن هرچه هست باشد...
سلام خسته نباشی
وبلاگ جالب و پر مهتوایی دارین من شما رو لینک کردم واز شما میخام وبلاگ من رو لینک کنید در غیر اینصورت طی 2روز اینده لینک شما رو حذف میکنم