خلوتم
تنهایی ام
گریه هایم را مخواه
این سکوت و رخوتم را
غصه هایم را مخواه
قصه هایم مال تو
دست هایم مال تو
هرچه از شادی و شور و اشتیاقم چشم داری مال تو
هق هق بی انتهای جمعه را اما مخواه
ادامه...
عشق به نور می ماند و عاشق به گیاه نور است که گیاه را می پروراند و به خاطرش درخت بالا می رود و رشد می کند و نور است که رخسار درخت را زرد و نحیف می سازد بار از درخت می ریزاند و او را عریان می سازد و رهایش می کند رها به من سر بزن
سلام.به من هم سر بزن
قشنگ بود هستی عزیزم.
عجیب است «رویا»!عجیب!
ما از هر طرفی که به دیوار پشت می کنیم
روبرویمان دیوار دیگری می ایستد
واقعا زیبا و عمیق بود !!!
دوست داشتی به منم سر بزن !
عشق به نور می ماند
و عاشق به گیاه
نور است که گیاه را می پروراند
و به خاطرش درخت بالا می رود
و رشد می کند
و نور است
که رخسار درخت را زرد و نحیف می سازد
بار از درخت می ریزاند
و او را عریان می سازد
و رهایش می کند
رها
به من سر بزن
سلام دوست عزیز
وب عالی دارید و نوشته های تان از نوع بهترین است
موفق باشید
مهمان شب های کابل شوید با یک شعر نو
بدورد
سلام
وبلاگت خیلی جالب بود امیدوارم همیشه موفق باشی
به ما هم سر بزن
www.topstar.ir
http://topstarir.blogsky.com
تو...
تو ...
تو روزی با غمی سنگین
زشهرم کوچ خواهی کرد
و من ٬
در پرنیان خاطرات خود برای عشق پاک تو
به نرمی گریه خواهم کرد
و در اوج افق
فریاد خواهم زد
که
ای عاشق ترین عاشق٬
سکوت سنگفرش یادهارا
یکزمان بشکن
مرا یکدم به یاد آور
کسی را تو به یاد آور
که در اعماق چشمان بلورینت
تمام هستی اش را جستجو می کرد