شاید برای آخرین بار

دیگه از این کشمکش بی نتیجه خستم

از این دل بهونه گیر ,از تو , از خودم خستم

از ترسی که همیشه مانع میشه حرف دل و بزنم خستم

از این ماسک بی تفاوتم خستم

 از غرور و دل که بنای ناسازگاری رو گذاشتن خستم

اونقد خستم که حاضرم قید همه چی و بزنم

و اونقد مغرورم که از تو میگذرم و به خیالت دل خوش میکنم

من از همیشه تنهاترم تو رو نمیدونم

اما ....

میدونی من و تو با همه ی غرورمون

نمیدونم چرا بازم برمیگردیم

نمیدونم وقتی طاقتشو نداریم

پس چرا این کارا رو میکنیم

چی و میخوایم ثابت کنیم به همدیگه و خودمون

هنوز نمیدونم این باره آخره یا چند روز دیگه دوباره....

 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:25 ق.ظ http://bani.blogsky.com

سلام
هستی مهربون
تا زمانی که کشتی در بندر است جایش امن است
اما
کشتی ها را برای این نساخته اند
اگه اجازه بدی
راستی و صداقتت را می بوسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد