تقدیر...

در نبرد میان عقل و احساس

 هیچ کس ندانست که چگونه

     تقدیر......

   عشق را نافرجام گذاشت

شاید برای آخرین بار

دیگه از این کشمکش بی نتیجه خستم

از این دل بهونه گیر ,از تو , از خودم خستم

از ترسی که همیشه مانع میشه حرف دل و بزنم خستم

از این ماسک بی تفاوتم خستم

 از غرور و دل که بنای ناسازگاری رو گذاشتن خستم

اونقد خستم که حاضرم قید همه چی و بزنم

و اونقد مغرورم که از تو میگذرم و به خیالت دل خوش میکنم

من از همیشه تنهاترم تو رو نمیدونم

اما ....

میدونی من و تو با همه ی غرورمون

نمیدونم چرا بازم برمیگردیم

نمیدونم وقتی طاقتشو نداریم

پس چرا این کارا رو میکنیم

چی و میخوایم ثابت کنیم به همدیگه و خودمون

هنوز نمیدونم این باره آخره یا چند روز دیگه دوباره....

 

خستم....

من دیگه خسته شدم بس که چشمام بارونیه

پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه

من دیگه بسه برام تحمل این همه غم

بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم

پ.ن: خستگی من اینبار دلیل عاشقانه ندارد

یعنی همه ی دلیلش عشق نیست

من از همه چیز و همه کس خستم .....

دارم تمام تلاشم و میکنم که راهمو پیدا کنم

واسم دعا کنید که خیلی تنهام.....

 

جدال عقل و احساس

دوباره همه چی و با خودم مرور کردم

هر اتفاقی بیوفته از بلاتکلیفی بهتره

خیلی آروم بودم و مطمئن

میدونستم پشیمون نمیشم

اما.....

وقتی همه چی تموم شد

نمیدونم چرا بارون بند نمیومد

چرا داغون بودم

من که همه چی و واسه خودم روشن کرده بودم

اما چشمام و دلم که این حرفا رو نمی فهمیدن....

 

دل من ...

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

کس جای در این کلبه ی ویرانه ندارد

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد

کس تاب نگه داری دیوانه ندارد

دیروز و امروز و فردایم...

خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند

حیف من زاده ی امروزم

 خدایا جهنمت فرداست

پس چرا امروز می سوزم‌....

من پذیرفتم.........

من پذیرفتم شکست خویش را

پند های عقل دوراندیش را

میروم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

میروم شاید حالت کمی بهتر شود

در نبودم غصه هایت کمتر شود

من پذیرفتم که قلبم ساده بود

در میان خدعه و نیرنگ افتاده بود

نیک میدانم که خوش رفتی ز دست

قلب نامردت همه درها را بست

ذره ای از برایم جا نداشت

این دل تو غصه ی ما را نداشت

من چه بیهوده شدم افسون تو

عاشق بی پا و سر مجنون تو

قلب من یک قلب ساده بود و بس

تو ولی هر لحظه در پی یک هوس

نمیشه ........

فراموش کرده بودم که با تو بودن چقدر آرومم میکنه

فک میکردم که با اون همه اتفاق میتونم ندیده بگیرمت

اما .... نمیشه

 

 

ستاره....

تو به آسمون نگاه میکنی

 دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟

به اونی که کم نور تره قانع باش

چون اونی که پر نور تره را.......

همه نگاه میکنن!!!!