همیشه من در حال جان کندن برای دلکندن بودهام.
همیشه باید از یک جایی یک کسی، یک چیزی دل بکنم.
همیشه هم که دلکندن مثل مردن سخت است و دردناک.
هر بار از یه جایی یا یه کسی یا یه چیزی دل میکنم،
باز خودم را وسط یک موقعیتی مییابم که باید دلبکنم.
انگار قرار نیست این زنجیرهی شکستنها و دلکندنهای من تمام شود.
انگار همیشه در جای غلط بودهام.
درجایی که نباید باشم!!!!!!!!
مثل یک تکهی پازل که همهاش جاهای نامناسب چپانده شود
و بعد جای مناسبش هم معلوم نباشد.
دلم خیلی میخواد فریاد بزنم، خدایا بس است دیگر! بگذار آرام بگیرم............
سلام خوبین؟ منتظر پست های جدیدتون هستیم. شاد سلامت و موفق باشید. یا حق.