نمیدونم چرا اصلا نمیتونم درکت کنم
یعنی اصلا قابل پیش بینی نیستی
تا حالا آدم به پیچیدگیه تو ندیدم اصلا
خوشحال شاد داری شوخی میکنی یه دفعه میزنه به سرت و قاط میزنی
مث الان
نمیدونم من دیونم که باهات راه میام
یا تو که با منی
یا اصلا دوتامون...........
کسی منو میفهمه
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند.........
این شعرم واسم خاطره شد.............
میخوام دوباره ریسک کنم
نمیدونم ارزششو داره یا نه؟؟؟؟!!!!!!!
خدا کنه مشکلی پیش نیاد
واسم دعا کنید زیاد زیاد
شاد باشید
یا حق
پ.ن: خدا رو شکر همه چی به خوبی و خوشی گذشت
خدایا ممنون واسه همه چی.......
۱۱/۱
دلم تنگ است
بسان قایقی گم گشته در دریا
پر از ترس است
نمیدانم کجا بودم کجا هستم
مقصد نامعلوم است
در این آشفته بازار
به دیدار تو مشتاقم...............
پر تشویشمو حال خود نمیفهم
دلم تنگ است
برای آن نگاه شوخ و شیطانت
برای آن حس غریب چشمانت
نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم
دل تو پس چرا اینسان آرام است!!!!!!!!!!
هرگز از بی کسی خویش مرنج هرگز از دوری این راه مگو
و از این فاصله ها که میان من و توست و هر آنگه که دلت تنگ من است
بهترین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار
تا که تنهاییت از دیدن من جا بخورد
و بداند که دل من با دل توست........
هر ثانیه که میگذرد
چیزی از تو را با خود میبرد
زمان غارتگر غریبیست
همه چیز را بی اجازه میبرد
و تنها یک چیز را
همیشه فراموش میکند
...حس "دوست داشتن" تو را.......
با توام ، با تو ای خدا
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند
نامه ای هم بفرست
کوچه های دل من باز خلوت شده است
قبل از اینکه برسم
دوستی را بردند
یک نفر گفت به من
دوست قسمت شده است
همیشه من در حال جان کندن برای دلکندن بودهام.
همیشه باید از یک جایی یک کسی، یک چیزی دل بکنم.
همیشه هم که دلکندن مثل مردن سخت است و دردناک.
هر بار از یه جایی یا یه کسی یا یه چیزی دل میکنم،
باز خودم را وسط یک موقعیتی مییابم که باید دلبکنم.
انگار قرار نیست این زنجیرهی شکستنها و دلکندنهای من تمام شود.
انگار همیشه در جای غلط بودهام.
درجایی که نباید باشم!!!!!!!!
مثل یک تکهی پازل که همهاش جاهای نامناسب چپانده شود
و بعد جای مناسبش هم معلوم نباشد.
دلم خیلی میخواد فریاد بزنم، خدایا بس است دیگر! بگذار آرام بگیرم............
وقتی کسی نیست که به تو فکر کند
به آسمان بیندیش...........
چون در آسمان همیشه کسی هست که به تو فکر میکنه
چقدر خوبه که آدم یکی رو دوست داشته باشه
نه بخاطر اینکه نیازش رو بر طرف کنه
نه بخاطر اینکه کس دیگری رو نداره
نه بخاطر اینکه تنهاست
و نه از روی اجبار
بلکه بخاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشته شدن رو داره
خیلی دلم گرفته.........
و میدونم که تو اینو نمیدونی!!!!!!!!!
دوس دارم بگم برو به سلامت به هر جا که دلت میخواد
پیش هر کی که دوسش داری و واست عزیزه
دوس دارم انقدر شجاعت داشتم که موقع رفتنت خودم کفشاتو جفت کنم
اما نمیتونم...........
میترسم بری و این دل دیوونه واست تنگ بشه ........
میدونی مشکل چیه؟؟؟؟؟؟؟؟
نمیدونم دلت باهام هست یا نه؟؟؟؟!!!!!!!!
کاش میدونستم اونوقت میون موندن و رفتن مردد نبودم
واسمون دعا کنید که دلامون راهشونو پیدا کنن ...........
این عکس یه خاطره رو واسم زنده میکنه که پر از احساسای متفاوته
هیچ کس نمیتونه درک کنه چون جای من نبوده ونیست
ترس,عصبانیت٬اشکی که سرازیر نمیشد,شادی,دیوونگی..........
بعدشم تا چند روز تو شوک بودن!!!!!!!!!
و حالا یه خاطرهست واسه همیشه
یه خاطره که خوب یا بدشو نمیدونم
اما با تموم حساش دوسش دارم خیلی زیاد........
همیشه غم انگیزترین و سخت ترین لحظات رو
کسی واست می سازه
که زیبا ترین و شیرین ترین لحظات رو
واست ساخته بود
می خواهم در بودنت نبودنت را تجربه کنم
دردناک است که وقتی هستی بگویم با خود که نیستی ٬ که رفته ای....
می خواهم در بودنت بودنت را حس کنم
از همین راه دور
دور از تو و نگاه تو.........
باور کن دیوانه نیستم فقط دلتنگم
حالا دیگر نه برای تو برای خودم
برای سکوت و تنهایی خود خودم
روزها با تو بودن گذشت گرچه تو با من نبودی
و حالا دور از تو روزهای با تو بودن سپری میشود
و من هر لحظه در انتظار رسیدن به پایان جاده ی با هم بودنم
میدانم میرسد از راه آن روزی که دستانم را به گرمی بفشاری
و با لبخند بگویی خدا حافظ...........
هرگز نفهمیدم دلیل بودنت را
هرگز برایم نگفتی
شاید هم گفتی من نفهمیدم!!!!!!!!!!
حالا من ماندم و تصویر مبهمی از نگاه تو و خاطراتی گنگ و دور
وصدایی که می گوید هنوزبا هم هستیم انگار
و به وسعت پاییز دلگیرم
اینجا تنهای تنها........
خدایا اون و با عشق ومحبت آشنا کن
به درد این دل دیوونه ی من مبتلا کن
بیا بنشون گل مهر و وفا رو توی سینش
من و از دست دلتنگی و تنهایی رها کن
آخه گوش کن ستاره آی ستاره
دل عاشق خریداری نداره.....
مینویسم همه ی بی تو بودن ها را
مینویسم همه ی با تو بودن ها را
مینویسم همه ی سهم من از بودن تو
شاخه گلی ست خشک شده در رویایی تار
باورم نیست این همه دوری
باورم نیست............
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
میروم شاید حالت کمی بهتر شود
در نبودم غصه هایت کمتر شود
به زمین می زنی می شکنی
عاقبت شیشه ی امیدی را
سخت مغروری و میسازی سرد
در دلی شعله ی جاویدی را
رستنی ها کم نیست٬
من و تو کم بودیم٬
خشک و پژمرده تا روی زمین خم بودیم
گفتنی ها کم نیست
من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ از آغاز
چنین درهم و بر هم گفتیم
دیدنی ها کم نیست
من و تو کم دیدیم
بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی را پرسیدیم
چیدنی ها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی
بی سبب حتی پرتاب گلی سرخ را ترسیدیم
خواندنی ها کم نیست
من و تو کم خواندیم
من و تو ساده ترین شکل سرودن را
در معبر باد
با دهانی بسته واماندیم
من و تو کم خواندیم
من و تو واماندیم
من و تو کم دیدیم
من و تو کم چیدیم
من و تو کم گفتیم
وقت بیداری فریاد
چه سنگین خفتیم!!
من و تو کم بودیم
من و تو اما
در میدان ها
آنک اندازه ی ما می خوانیم
ما به اندازه ی ما می بینیم
ما به اندازه ی ما می چینیم
ما به اندازه ی ما می گوییم
ما به اندازه ی ما می روییم
من و تو
خم نه و
در هم نه و
کم هم نه
که می باید با هم باشیم
من تو حق داریم
که به اندازه ی ما هم که شده
با هم باشیم......
گفتنی ها کم نیست.................